شایلینشایلین، تا این لحظه: 11 سال و 12 روز سن داره

شایلین جون

بدون عنوان

نوشتن زیباترین کار دنیاست... و زیباتر از آن.. چشم توست که آن را می خواند... نوشتن یعنی نگاه کردن در چشمان... کسانی که دوستشان داریم.. من هر روز خاطراتت را برایت می نویسم.. تا روزی که چشمان تو اینها را بخواند.. و آن روز تمام عشق مادریم را درک خواهی کرد... دخترم ... شایلین نازم ... تا بی نهایت دوستت دارم.... ...
6 شهريور 1393

بدون عنوان

نوشتن زیباترین کار دنیاست... و زیباتر از آن.. چشم توست که آن را می خواند... نوشتن یعنی نگاه کردن در چشمان... کسانی که دوستشان داریم.. من هر روز خاطراتت را برایت می نویسم.. تا روزی که چشمان تو اینها را بخواند.. و آن روز تمام عشق مادریم را درک خواهی کرد... دخترم ... شایلین نازم ... تا بی نهایت دوستت دارم.... ...
6 شهريور 1393

بدون عنوان

نوشتن زیباترین کار دنیاست... و زیباتر از آن.. چشم توست که آن را می خواند... نوشتن یعنی نگاه کردن در چشمان... کسانی که دوستشان داریم.. من هر روز خاطراتت را برایت می نویسم.. تا روزی که چشمان تو اینها را بخواند.. و آن روز تمام عشق مادریم را درک خواهی کرد... دخترم ... شایلین نازم ... تا بی نهایت دوستت دارم.... ...
6 شهريور 1393

بدون عنوان

نوشتن زیباترین کار دنیاست... و زیباتر از آن.. چشم توست که آن را می خواند... نوشتن یعنی نگاه کردن در چشمان... کسانی که دوستشان داریم.. من هر روز خاطراتت را برایت می نویسم.. تا روزی که چشمان تو اینها را بخواند.. و آن روز تمام عشق مادریم را درک خواهی کرد... دخترم ... شایلین نازم ... تا بی نهایت دوستت دارم.... ...
6 شهريور 1393

بدون عنوان

نوشتن زیباترین کار دنیاست... و زیباتر از آن.. چشم توست که آن را می خواند... نوشتن یعنی نگاه کردن در چشمان... کسانی که دوستشان داریم.. من هر روز خاطراتت را برایت می نویسم.. تا روزی که چشمان تو اینها را بخواند.. و آن روز تمام عشق مادریم را درک خواهی کرد... دخترم ... شایلین نازم ... تا بی نهایت دوستت دارم.... ...
6 شهريور 1393

بدون عنوان

نوشتن زیباترین کار دنیاست... و زیباتر از آن.. چشم توست که آن را می خواند... نوشتن یعنی نگاه کردن در چشمان... کسانی که دوستشان داریم.. من هر روز خاطراتت را برایت می نویسم.. تا روزی که چشمان تو اینها را بخواند.. و آن روز تمام عشق مادریم را درک خواهی کرد... دخترم ... شایلین نازم ... تا بی نهایت دوستت دارم.... ...
6 شهريور 1393

اولین مهمونی من

جمعه ٢٧ اردیبهشت با مامان و بابام و مامان بزرگم رفتیم خونه عمو مهران . اولین باری بود که مهمونی میرفتم اونجا دختر عموهام روشا و شانا با من خیلی بازی کردن و همش دوست داشتن منو بغل کنن آخه من خیلی کوچولو و ناز بودم 
4 آبان 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به شایلین جون می باشد